حضرت صاحب الامر عليه السلام

 

ِامامُ الاِنسِ و الجّانِ و خليفةُ الرًّحمان و شَريکُ القُرآن، حضرت حجة بن الحسن عليه السّلام (عج). نام مبارکش «م ح م د» کنيت حضرتش ابوالقاسم، القاب شريفش مهدي، منتظر، حجّة خلف، قائم. تولّد همايونش نيمۀ شعبان دويست و پنجاه و پنج، مادر والاگهرش امّ ولدي که نام اصليش مليکه و به نرجس خاتون مشهور و معروف است. طبق بعضي اخبار وي فرزند زاده قيصر روم بوده.

 ذات مقدّس حضرتش از ابتداي تولّد مانند حضرت موسي (ع) به علت بيم از کيد اعداء و حفظ از گزند اشقيا از انظار عمومي مخفي و مستور بوده است و جز خاصان خاندان کسي به زيارت جمال مبارکش نائل نمي‌آمد، حتّي مردم را از وجود آن حضرت اطّلاعي نبوده و طبق روايات فقط موقع نماز بر جنازۀ مطهّر پدر بزرگوارش به مِرا و منظر عمومي آمده و پس از نماز بلافاصله در پردۀ خفا مستور گرديد. از عمّۀ محترمه اش حکيمه خاتون روايت شده که روز آنشب که وي متولد شد در منزل حضرت عسکري بودم، وقتي خواستم به منزل بروم آن حضرت فرمود: امشب در منزل من بمان که فرزندي متولد خواهد شد که جانشين من و حجت خدا بر ماسوي خواهد بود، من با شعف زياد در منزل آن حضرت بماندم و حضرتش تا آخر روز ميان کنيزان خويش نشسته بود. عرض کردم: اين مولود مسعود از کدام يک از اينان متولد خواهد شد؟ فرمود: از نرجس. من تعجب کردم زيرا آثاري از وقوع چنين امري در وي نديدم. تا شب شد و من بر حسب فرموده با نرجس خاتون در اطاق جداگانه خوابيدم و به مناسبت نگراني از حال نرجس زودتر از شبهاي ديگر به تهجّد برخاستم و تا وقتي که هوا روشن مي‌شد مشغول نماز بودم و اثري از فرمايش امام ظاهر نشد. نزديک بود که شکّي در دلم پديد آيد که ناگاه صداي حضرت عسکري (ع) را شنيدم که مي‌فرمايد: شک مکن که وقت نزديک است. آنگاه در نرجس اضطرابي پديدار گرديد من وي را در بغل گرفتم باز صداي حضرت حسن بلند شد که فرمود: سورۀ انّا انزلنا را بخوان. وقتي شروع به قرائت کردم گويا آن طفل در شکم مادر با من در قرائت موافقت مي‌کرد. چون فارغ از قرائت شدم آن طفل بر من سلام کرد. من قدري مضطرب شدم. باز امام از حجره ديگر صدا زد که بيم مکن و از قدرت الهي دربارۀ اطفال ما متعجب مباش. ناگهان پردۀ نوري بين من و نرجس خاتون حايل شد و وي لمحه‌اي از نظرم محو شد. پس از لحظه‌اي چون نظر کردم نرجس را ديدم که نوري مشعشع از چهره‌اش ساطع است و آن کودک مقدّس متولد شده و رو به قبله به حال سجود است. پس فاصله‌اي نشد که حضرت عسکري (ع) فرمود: فرزند مرا پيش من بياور. آن طفل را برده به حضرتش دادم. آن حضرت به وي فرمود:‌اي فرزند بخوان. قدرت الهي ناگاه آن طفل استعاذه نموده، پس گفت: بِسم الله الرّحمن الرّحيم و نُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا في الاَرضِ و نَجْعَلَهُمْ اَئمَّةً و نَجْعَلهُم الوارثين[۱]. آنگاه مرغان سفيد چندي ديدم که در اطراف حضرت عسکري (ع) جمع شدند. آن حضرت به يکي از مرغان فرمود که اين فرزند مرا برگير و نيکو محافظت کن و چهل روز يک مرتبه آن را نزد ما بياور. آن مرغ طفل را گرفته و با ساير مرغان به هوا پرواز کردند. من عرض کردم: اين مرغ چه بود که فرزند خود را به وي سپردي؟ فرمود: او روح القدس است. آنگاه حکيمه خاتون مي‌گويد: من تا وقتي حضرت عسکري (ع) حيات داشت، هر چهل روز يک مرتبه براي زيارت امام زمان به منزل آن حضرت مي‌رفتم. تا اينکه آن دفعه که چند روز قبل از شهادت وي به منزل آن حضرت رفتم، حضرت امام زمان را چنان رشد کرده و بزرگ شده ديدم که نشناختم. حضرت عسکري فرمود: اين همان فرزند نرجس و خليفۀ بعد از من و بقيةُ الله عَلَي الاَرض است، پس از من بايستي اطاعت وي کنيد. خلاصه حضرت ولي عصر (عج) پس از شهادت پدر بزرگوارش فقط موقعي که جعفر کذّاب خواست بر جنازۀ حضرت عسکري (ع) نماز بخواند از پردۀ استتار ظاهر شده و جلوي صفوف مقابل جنازۀ مطهّر پدرش آمده، با دست مبارک جعفر را عقب زده فرمود: عقب برو‌اي عمّ، که من به نماز خواندن بر پدرم اولي هستم. و پس از ختم نماز داخل حجره شده از انظار ناپديد گرديد. جعفر براي سعايت نزد معتمد خليفه رفته، قضيه را به وي گفت. معتمد فرستاد تا که تمام خانه و حجره‌ها را جستجو کردند و اثري از حضرتش نديدند. آنگاه براي احتياط زنان جاسوسه فرستاد که کنيزان حضرت عسکري را بازجوئي و معاينه کردند که اگر آثار حملي در کنيزي ببينند حبسش کنند تا وضع حمل کند و فرزندش را بکشند.

 خلاصه آن جناب هنگام شهادت حضرت عسکري به روايتي پنج ساله و به روايتي دو ساله بوده است که در پس پرده غيبت صغري از انظار مخفي گرديد و تا زمان غيبت کبري فقط چهار نفر وکلا و نوّاب آن حضرت طبق توقيعات صادره از ناحيه مقدّسه يکي بعد از ديگري واسطه بين شيعيان و آن حضرت بوده و عرايض و حوائج آنان را به حضورش عرض مي‌کردند و جواب مي‌گرفتند. چهار نفر وکلا به ترتيب: اول: عثمان بن سعيد العمروي که در حيات حضرت عسکري (ع) وکالت آن حضرت را داشت و طبق دستور وي وکالت ناحيه مقدسه حضرت حجّت نيز بر وي مقرر شد. دوم: پس از فوت عثمان بن سعيد پسرش ابوجعفر محمدبن عثمان از طرف امام به جاي پدرش منصوب شد و اين دو بزرگوار تا حدود پنجاه سال به وکالت ناحيه مقدسه مفتخر بودند تا اينکه محمّدبن عثمان در جمادي الاولي سال سيصد و پنج مريض شد. در آن حين تعليقه‌اي از ناحيه مقدّسه به وي صادر شد که ابوالقاسم بن روح را به جاي خويش منصوب بدار. پس ابوالقاسم بن روح تا سال سيصد و بيست و سه عهده دار منصب پر افتخار وکالت دربار حضرت ولي عصري (عج) بود و در آن سال که وي را نيز موقع رحلت رسيد، به اشارۀ از ناحيۀ مقدّسه ابوالحسن علي بن محمد العمري را به جاي خويش تعيين نمود و آن بزرگوار واسطه بين شيعيان و حضرت حجة بود تا سال سيصد و بيست و نه که وي مريض شد و شيعيان گردش جمع شدند و از وصي او و وکيل ناحيه بعد از فوتش سؤال نمودند. آن بزرگوار توقيع مبارکي از حضرت حجّت به آنها ارائه داد که مرقوم فرموده بود: «امّا ابوالحسن خود را مهيا کن که در فاصله شش روز عازم ديار آخرت مي‌شوي و براي بعد از خود کسي را به جانشيني تعيين مکن که غيبت تامّ کبري واقع مي‌شود و ظهوري نخواهد بود مگر بعداز امر الهي براي ظهور کلّي، و از اين به بعد تا هنگام ظهور کلّي هرکس ادّعاي رؤيت من کند کذّاب و دروغ گو خواهد بود.» حضّار پس از زيارت تعليقۀ مبارکه متفرق شده، روز ششم به بالين وي آمده در حال احتضارش ديدند و روح شريفش در نيمۀ شعبان سيصد و بيست و نه به شاخسار جنان پرواز نمود. جنابش آخرين وکلاي اربعه ناحيۀ مقدّسه بود در غيبت صغري، و ابتداي غيبت صغري از تولّد حضرت تا سال سيصد و بيست و نه، ومدّت آن هفتاد و چهار سال بوده و اين غيبت در زمان خلافت الرّاضي بالله عباسي بوده است.

 عده‌اي از معارف صحابه حضرت امام حسن عسکري (ع) که درک زمان حضرت حجّة (عج) را نيز نموده‌اند:

 ۱ - محمد ابي ابراهيم ابي مهريار الاهوازي که در رجال مامقاني مي‌گويد ابي طاووس وي را از وکلاء حضرت عسکري شمرده است.

 ۲ - محمدبن اسحق القمّي که در رجال مذکور درباره وي مي‌گويد: عَنْ الصَّدوق عَنْ محمّد بن جَعفربن عون الاسدي انّ مِن وکلاء الصّاحب ارواحُنا فِداه الذّين رَأوه وقَفَوا عَلَي مُعْجزاتِه مِنْ اهل قُم مُحمّد بن اسحق؛

 ۳ - اباالقاسم جنيدبن محمد القواريري که در رجال مامقاني درباره وي گفته است: الجنيدُ قاتل فارِس بن حاتم القزويني الذّي يستفادُ مِن الاَخبار المَذْکورَة في تَرْجُمة فارس بن حاتم اَنّه مِن اصحاب العسکري و انّه قَتَلَ فارساً بِاَمْرِه و فيه دِلالَة علي جَلالَته[۲]؛

 ۴ - محمّدبن صالح بن محمّد الهمداني؛

 ۵ - محمد بن ابراهيم ابي محمد الهمداني؛

 ۶ - قاسم بن علاء آذربايجاني؛

 ۷ - محمّد بن شاذان النيشابوري؛

 ۸ - حاجزبن يزيد.

 خلفاي معاصر آن حضرت تا زمان غيبت صغري:

۱ - المعتمد بالله عباسي؛

۲ - المکتفي بالله؛

۳ - المعتضد بالله؛

۴ - القاهر بالله؛

۵ - الراضي بالله که در زمان وي غيب کبري واقع شد.




[۱] - و ما مي خواهيم منّت نهيم بر مستضعفان روي زمين و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم (سوره    قصص، آيه ۵).

[۲] - جنيد قاتل فارِس بن حاتم قزويني است و اين جنيد همان کسي است که به طوري که از اخبار وارده در شرح حال فارس بن حاتم بر مي آيد وي از اصحاب حضرت عسکري (ع) بوده و به امر آن حضرت، فارِس را به قتل رساند و اين عمل او دليل روشن بر بزرگواري و عظمت تمام اوست.

 

              

صفحه اصلي - سلسله اولياء - كتب عرفاني - پند صالح - تصاوير - بيانيه‌ها - پيوند - جستجو - يادبود - مكاتبه - نقشه سايت - اعلانات

استفاده و كپی برداری از منابع، مطالب، محتوی و شكل این سایت با رعایت امانت و درستی آزاد است.

تصوف ايران ۱۳۸۵

Home - Mystics Order - Mystical Books - Salih's Advice - Pictures - Declarations - Links - Search - Guestbook - Correspondence - Site Map - Announcements

Use of the form and content of this site is free, but subject to honesty.

Sufism.ir 2007